پرنیا

    اندر احوالات امروزی ما در تهران                   ...

    امسال چه زیباست شب یلدای من طولانی ترین شبی که به تو فکر میکنم واز یاد آوری نگاه پر از مهرت شب سیاهم پر از نور عشق میشود                         ...

ممنون از همتون بهترین تولد عمرم بود عاشقتونم جاتون اینجاست ...

  سلام به دوستای گلم وممنون از نظراتی که برامون می گذارید واینکه من الان خونه ی دایی هادیم هستم و دارم پست می گذارم و تایادم نرفته امروز که روز مادر هستش رو به همه ی مامانای گل تبریک می گم و اینکه فردا هم عید نوروز هستش و سال نورو هم پیشاپیش به همه ی شما دوستای گل و نازنینم تبریک می گم .امروز صبح قبل از خوردن صبحانه هم ستاره و سحر و امیرحسین ومامان وباباشون رسیدند ومن یک لحظه صدای گریه شنیدم و فکر کردم آیدا وپرنیا دارند گریه میکنند و بیدار شدم و دیدم که ستاره و سحر اومدند وبعداز خوردن صبحانه هم من و کیمیا وپرنیا و امید و امیرحسین وپرنیا و آیدا و ستاره و سحر رفتیم توی حیاط وهم بردیمشون لب حوض تا ماهی هارو ببینند و هم سوار تاب گذاشتیم ...

    به نام خدا ... سلام دوباره اومدم با یک پست جدید واول از همه تسلیت می گم به مامان پرنیاو کیمیا به خاطر فوت برادرشون و تسلیت می گم به کیمیا و پرنیا که دایی وحیدشون فوت کرده است امیدوارم که غم آخرشون باشه و دایی پرنیا و کیمیا که فوت کرده است می شود(پسر پسرعموی مامانم)یا برادر زن پسرداییم(بابای کیمیا و پرنیا) امیدوارم که غم آخرشون باشه والان اومدم که عکس پرنیای نازم رو بگذار                   ...

  به نام خدا ... سلام دوباره اومدم با یک پست جدید و با یک عالمه عکس از پرنیا که امسال هم عین سال های دیگر درتاسوعا و عاشورای حسینی آمدند خیرآباد ومن هم عین هرسال با مامانم رفتم خیراباد وخیلی خوش گذشت ودرضمن صبح روز تاسوعا رسم خیراباد این است که همه بروند به مسجد جامع وآنجا درمسجد نمایشی اجرا میشود وماهم رفتیم پرنیا ️                         ...

    هیاهوی اول مهر، دوباره گیسوان بید سر کوچه را پریشان می کند. دوباره ترانه «باز آمد بوی ماه مدرسه…» دوباره روپوش های رنگی، مقنعه های سفید کلاس اولی ها، کیف های دلخوش از کتاب های نو، لبخندهای شاد...         پرنیا و معلم عزیزش ️ ️                   ...